محمدرضا باهنر: قدری تردید دارم که امام گفته باشند اسرائیل باید از بین برود؛ در شورای دفاع بحث شد که این، موضع نظام باشد یا نه؟ که امام گفتند «نه»
کد خبر: 20840

محمدرضا باهنر: قدری تردید دارم که امام گفته باشند اسرائیل باید از بین برود؛ در شورای دفاع بحث شد که این، موضع نظام باشد یا نه؟ که امام گفتند «نه»

عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام با بیان اینکه برخی‌ها تصور می‌کنند در کشور نباید رقابت سیاسی باشد، گفت: امام (ره) رقابت سیاسی در درون نظام را کاملاً به رسمیت شناخت و قبول کرد. برخلاف نظر بعضی دوستان که فکر نظام را باید یک‌دست کرد و رقابت سیاسی نباید باشد.

به گزارش خودکارنیوز، نمایندگی هفت دوره مجلس شورای اسلامی و عضویت مجمع تشخیص مصلحت نظام در کارنامه باهنر به چشم می‌خورد. 

گفتگوی باهنر با جماران در زیر می آید:

متن کامل گفت و گوی برنامه «حضور» با محمدرضا باهنر در پی می آید:

همزمان با سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، چهره‌های اثرگذار نظام اسلامی و بازی‌گران عرصه سیاست در حسینیه جماران میهمان برنامه «حضور» هستند تا به میزبانی موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س) به واکاوی اندیشه‌های امام روح‌الله در حوزه‌های مختلف بپردازند. در برنامه اول از مجموعه «حضور» درباره قاطعیت حضرت امام خمینی (ره) با «محمدرضا باهنر» صحبت به میان آمده است.

نمایندگی هفت دوره مجلس شورای اسلامی و عضویت مجمع تشخیص مصلحت نظام در کارنامه باهنر به چشم می‌خورد. علاوه بر این، وی برادر شهید محمدجواد باهنر، یکی از افراد تأثیرگذار و از شهدای انقلاب اسلامی است و بر این اساس از گذشته و حال انقلاب، گفتنی‌های زیادی دارد. برخی‌ها معتقدند نظرات او درباره آینده نظام و کشور، مورد توجه واقع می‌شود.

حضور: آقای محمدرضا باهنر از حسینیه جماران چه حسی گرفتند؟ اولین خاطره‌ای که بعد از حضور در حسینیه در ذهن‌تان مرور شد، چه بود؟

باهنر: خاطرات زیادی است. ما اینجا محضر حضرت امام (ره) رسیدیم و دست ایشان را بوسیدیم. من برای اولین بار که حضرت امام (ره) را از نزدیک زیارت ردم و توانستم با ایشان صحبت کنم، فاجعه 8 شهریور و شهادت شهید باهنر و شهید رجایی بود.

به محضر ایشان شرف‌یاف شدیم و ایشان هم دلداری دادند و هم اجازه دادند با ایشان عکس بگیریم. در مراسم‌های عمومی هم گاهی شرکت می‌کردیم. من هم در اوان انقلاب و هم بعد از پیروزی انقلاب ساکن تهران نبودم و گاهی به تهران سر می‌زدیم. تقریبا تا سال 63 – 64 کرمان بودم. همزمان با مجلس دوم در تهران ساکن شدم. متأسفانه شرف‌یابی نزدیک و دو نفره محضر حضرت امام (ره) نداشتم.

حضور: آخرین باری که قبل از رحلت امام (ره) به حسینیه جماران آمدید، خاطرتان هست که چه زمانی بود؟

باهنر: نه خاطرم نیست. ولی بعد از رحلت ایشان بارها و بارها به اینجا آمده‌ایم. در سالگشت مرحوم هاشمی رفسنجانی در سال گذشته اینجا برگزار شد که دوستان را دیدیم و صحبت مختصری هم کردیم و یاد و خاطره حضرت امام (ره) و حسینیه ساده ایشان برای‌مان تجدید شد.

حضور: به اذعان بسیاری از افراد سیاسی کشور شما یکی از سرد و گرم کشیده‌های فضای سیاسی جمهوری اسلامی هستید. آقای باهنر در توصیف سیاست‌ورزی حضرت امام (ره) به عنوان یک چهره شاخص سیاسی، چه شاخصه‌ها، خط قرمزها و اولویت‎‌هایی را مبتنی بر اندیشه امام (ره) برای خودش تعیین کرده‌ است؟

باهنر: این قدری سخت است و باورم هم نمی‌آید که بتوانم مدعی باشم قدم جای قدم امام (ره) گذاشته باشم و برخی از صفاتی را ایشان داشته‌اند، حتی در حد بسیار اندک مدعی باشم که در خودم پرورش داده‌ام. نمی‌خواهم تواضع کنم.

حضرت امام (ره) در آن بخش‌هایی که ما دیدیم و شناختیم که البته این شناخت ما از روحیات و سکنات و رفتار ایشان خیلی هم محدود است؛ اما بخشی که شناختیم به قدری رفیع است که می تواند برای هر انسان مسلمان شیعه انقلابی یک چشم انداز و راهنما باشد که به آن سمت حرکت کند. اصولا انسان آفریده شده که عبد خدا باشد. انسان تصور می‌کند که امام به معنای واقعی کلمه عبد خدا بود.

اینکه ایشان می فرماید «عالم محضر خداست؛ در محضر خدا معصیت نکنید» و وقتی انسان در رفتار و سکنان حضرت امام دقت می‌شد می دیدیم که با همه وجودش، به این جملات ایمان داشت و هرلحظه خودش را در محضر خداوند می‌دید و تلاشش این بود که خطا و معصیت و حتی ترک اولا نکند. خب چنین روح ارتقا یافته ای

سال 42 مأموران ساواک حضرت امام را دستگیر کردند و به تهران منتقل کردند و معلوم هم نبود که سرنوشت امام چه خواهد شد؛ از اعدام تصورمی‌شد تا تبعید تا زندان ابد. همه این مسائل احتمالش وجود داشت. مأموران ساواک از امام پرسیده بودند که آقای فلانی چه حسی داری؟ گفته بود هیچ؛ من دارم به وظیفه‌ام عمل می‌کنم. بعد همین امام 15 سال بعد سوار هواپیمای ایرفرانس شد، به عنوان رهبر یک انقلاب پیروز و شگرف و بی نظیر در تاریخ معاصر؛ باز هم خبرنگار از ایشان سؤال کرد که چه حسی دارید؟ گفت هیچ. واقعا این دو حالت برای حضرت امام (ره) علی‌سویه بود. انسان می‌تواند قدری حس کند که عبد خدا بودن، چه اندازه انسان را آزاد و راحت می‌کند. اینجاست که انسان می‌تواند ان تنصروالله ینصرکم را اینجا می‌تواند به عینه ببیند که اگر کسی برای یاری دین و خلق خدا همت کرد، آن موقع خداوند دست او را می‌گیرد و بالا می‌برد.

حضرت امام از این درس‌ها در زندگی بسیار داشتند. ایشان متوقف هم نمی‌شدند. ما توصیه‌ای داریم که می‌گوید «کُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ‌ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ» یعنی مردم را دعوت کنید به نیکی‌ها بدون اینکه از زبانتان استفاده کنید. یعنی با عمل و رفتارتان. حقیقتا امام (ره) مصداق بارز این توصیه معصومین بود که مردم را دعوت می‌کرد بدون اینکه با مردم صحبت کند. بلکه با عمل و رفتارش مردم را به خیر دعوت می‌کرد.

حضور: حضرت امام (ره) در سال 68 که رحلت کردند، خلف صالح ایشان نیز در همین مسیر گام برداشتند. و با فراز و نشیب‌هایی که جمهوری اسلامی با آن روبرو بود، همه را به همین مسیر و عرصه دعوت کردند. در این 43 ـ 44 سال به عنوان یک آدم کارکشته در این فضا فکر می‌کنید بازیگران سیاسی کشور چه اندازه توانستند کسی باشند که رهبران جمهوری اسلامی روی آن تأکید داشتند؟

باهنر: من می‌خواهم پاسخ سوال شما را بیان یکی دوتا خاطره بدهم. جمله‌ای از حضرت امام (ره) داریم که فرمودند «اگر به من خدمتگزار بگویید بهتر از آن است که رهبر بگویید». باید در این غور کنیم تا بفهمیم حضرت امام چه می‌گوید.

شهید رجایی (رضوان‌الله تعالی علیه) وقتی به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد، صحبتی دارد با این مضمون که من هر وقت پشت میز کارم می نشینم و یا میخواهم از موضع ریاست جمهوری اقدام یا ترک فعلی داشته باشم روز قیامت در برابر چشمم مجسم می‌شود که من یک طرف ایستاده ام و یازده میلیون مطالبه‌گر طرف دیگر ایستاده‌اند و خداوند عادل باید بین ما قضاوت کند. که آیا من حق این مردم را ادا کردم؟. آیا به اعتمادی که این مردم به من کردند پاسخ درخور دادم یا خیر؟ و می‌گفت واقعا بدنم می‌لزرد و مرتب به خداوند پناه می‌برم که در روز یوم‌الحساب شرمنده این ملت نباشم.

خاطره دیگری از شهید باهنر بگویم. زمانی که شهید رجایی نخست وزیر بود ایشان را به عنوان وزیر آموزش و پرورش به مجلس اول معرفی کرد و از مجلس هم رأی اعتماد گرفت. به محض انتخاب، خبرنگاری از ایشان پرسید حس شما چیست؟ تا دو ساعت قبل وزیر نبودی، اما الان وزیر شده‌ای. ایشان هم جمله بسیار پرمعنایی گفت. گفت من تا قبل از این رأی اعتماد، 4 فرزند داشتم از امروز به بعد 11 میلیون فرزند دارم و باید پاسخگوی این بچه‌ها باشم و اولیاءشان که به من اعتماد کردند و این بچه‌ها را در بهترین سن زندگی به من و وزارتخانه من سپرده‌اند. من باید کاری برای آنها انجام دهم که اولا برای بچه‌های خودم می‌کنم و بتوانم پاسخگو باشم.

من این خاطرات را گفتم تا به این جمع‌بندی برسیم که اگر ما مسئولان کشور، نمی‌‌گویم همه این حس را داشته باشیم، ولی واقعا یک صدم این حس را داشته باشیم (نمی‌خواهم به کسی هم توهین کنم). وقتی چند میلیون رأی می‌گیریم تصور نکنیم که رئیس و ارباب مردم شده‌ایم. خاطرمان باشد که امام (ره) گفتند ما خدمتگزار مردم شده‌ایم. قبل از انتخابات مجلس یازدهم، حضرت آقا در یکی از بیاناتشان یک جمله خیلی تکان‌ دهنده‌ای داشتند. ایشان فرمودند مسئولیت گرفتن در جمهوری اسلامی وبال گردن است ـ مضمون صحبت را بیان می‌کنم ـ هر کس می‌تواند باید فرار کند مگر اینکه تکلیف شرعی شود و برای او متعین شود؛ در این صورت باید بر او واجب است که مسئولیت را بپذیرد. من تعجب می‌کنم که این همه آدم هول و ولا دارند که به مجلس بیایند، وزیر و مسئول شوند. اگر به این حس برسیم که مسئولیت گرفتن در جمهوری اسلامی وبال است؛ اگر کمرت، اگر قدرتت، توان، علم، تخصص، تعهد و تعبدت توانمندی پذیرش این مسئولیت را ندارد باید جا خالی بدهی.

از شهید چمران سؤال کردند که برای پذیرش مسئولیت‌ها تعهد مهمتر است یا تخصص؟ ـ باز اینها را به مضمون می‌گویم؛ واژه‌ها خاطرم نیست ـ شهید چمران گفتند کسی که متعهد باشد، اگر کاری را بلد نباشد اصلا نمی‌پذیرد. این اصلا معنا ندارد که بگوییم کسی متعهد هست اما تخصص این کار را ندارد ولی این کار را پذیرفته است این از همان اول نشان می‌دهد که این آقا تعهد ندارد. اگر کسی تخصص انجام کاری را ندارد و آن را بپذیر متعهد نیست به انقلاب، به اسلام و به مردم. این فضای لاهوتی و ملکوتی را خواستم ترسیم کنم که شما امثال من باهنر و دیگران را با این شاخص بسنجید. آنوقت است که وای بر ما...

حضور: نمی‌دانم صحبت من را تأیید می‌کنید یا رد. اما چرا از این شاخصه‌ها فاصله گرفتیم؟

باهنر: خداوند متعال هم فرموده است که انسان را هدایت می‌کنیم؛ «اما شاکرا و اما کفورا». بالاخره دنیا محل امتحان و ابتلاء است. روایت هست از حضرت رسول اکرم (ص) که بیشترین دعایی که در حق خودتان و دیگران می‌کنید عاقبت‌بخیری باشد. عاقبت‌بخیری نتیجه همین رفتارهاست. بالاخره ۴۰ سال ۵۰ سال ۷۰ سال، خیلی هم تلاش کنی نهایتا ۸۰ سال، آخرش باید رفت؛ و اگر می‌خواهی عاقبتت ختم بخیر شود، باید در مسیر مراقب باشی. هر کسی هم ممکن است بتواند به دیگران حق و ناحق بگوید اما به وجدان خودش نمی‌تواند. واقعا به وجدان خودمان برگردیم ببینیم ما که این مسئولیت را پذیرفته‌ایم واقعا توانمندی و علم و تخصص آن را داریم و می‌توانیم آن را به درستی انجام دهیم. البته تأکید میکنم که منظور من فرار از مسئولیت نیست. عرض کردم اگر کسی یک مسئولیتی را بنا باشد که بپذیرد و فرد دیگری بهتر از آن نباشد، آن‌ موقع اصلاً متعین و تکلیف شرعی است که بپذیرد. ولی هول و ولا زدن برای اینکه آدم از این پلکان بالا برود، این یک مقدار به نظرم مناسب نیست.

حضور: آقای باهنر شما از جمله سیاست‌ورزانی هستید که در این چند ماهه که یک مقدار فضای ملتهب و خاصی بود و حتی باید گفت خیلی ناراحت‌کننده بود، که البته از این فضاها و از این بالا و پایین‌ها جمهوری اسلامی زیاد دیده، اما در این چهار ماه، شما از جمله افرادی بودید که صحبت کردید و گفتید حتماً باید یکسری اصطلاحاتی انجام بدهیم و به فکر باشیم و خب همین صحبت‌ها هم اتفاقاً در سطح جامعه باعث یک نوع امیدواری شد که یک نفر با این ویژگی‌ها و با این شاخص‌ها به میدان آمد و صحبت کرد. بالاخره یکسری تبلغات خارجی و دشمنی کردن دشمنان وجود دارد که در آن هیچ شکی نیست. من یک جمله از شما خواندم که خیلی لذت بردم. گفتید که این ناآرامی‌ها که آرام شد، اعتراضات مردم و گله‌هایی که دارند را فراموش نکنیم ولی ظاهرا بازهم داریم به سمت همین فضا می‌رویم که گله‌های مردم دارد فراموش می‌شود!

باهنر: من می‌خواهم بگویم که واقعاً در این موضوع اگر ما کمی بصیرت‌مان بیشتر باشد، اینها یک هشدارهای خیلی خوبی برای ما است؛ به شرط اینکه بصیر باشیم؛ به شرط اینکه فکر و تدبیر کنیم. خب همینطور که شما فرمودید، داستانی که این روزها شاهدش بودیم، از آن بدترش را بعد از انقلاب دیده‌ایم و کم هم نبوده؛ ـ حالا من یه مقدار ریا هم بکنم ـ اوایل انقلاب که تازه به تهران آمده‌ بودیم و در دفتر حزب جمهوری اسلامی در سرچشمه مشغول بودیم، همسر و یک دختر هم داشتم که به تهران آورده بودم. اول زندگی بود و خانه هم نداشتیم و یه جایی را اجاره کرده بودیم. فاصله دفتر حزب تا محلی که ما اجاره کرده بودیم، شاید تقریباً ۲ کیلومتر بود؛ آقای حضور گاهی اوقات ۲۰ ـ ۳۰ روز من از دفتر حزب نمی‌توا نستم به خانه بروم. برای اینکه می‌گفتند بیرون بروی، تو را می‌زنند! امنیت جانی نداشتیم. یعنی همه را می‌زدند. سبزی فروش و سیاسی و غیرسیاسی، لبو فروش و غیره. این منافقینی که ۱۷ ـ ۱۸ هزار شهید از ما گرفتند، خب قدرتمند بودند و همه جا نفوذ داشتند. داستان‌های هفت تیر و هشت شهریور و شهدای محراب و این اتفاقات بود دیگر.

حتی مردم عادی را می‌زدند. زمانی که جنگ از زمین و دریا و هوا علیه ما رخ داده بود و صدام (علیه لعنت) جنگ را آغاز کرد، از سران انقلابیون قبل از انقلاب ـ اسم نبرم دیگر ـ معلم اخلاق از رادیو بغداد علیه امام خمینی (ره) حرف می‌زد و ملت ایران را تحریک می‌کرد؛ کسی که ما قبل از انقلاب کتاب‌های اخلاقش را می‌خواندیم که یاد بگیریم، حالا از روی حسادت بود یا چه. خب این دوران‌ها را نظام اسلامی، گذرانده و دوران‌های سختی را هم گذرانده؛ تا همین مسائل اخیر. بالاخره در سال‌های ۸۷، ۸۸، ۹۶ و سال ۹۸ مشابه این را داشتیم.

اما من قبول دارم این اتفاقی که یک‌دفعه افتاد، هم از نظر سطح وسیع‌تر بود و هم از نظر عمق، عمیق‌تر و هم مدتش طولانی‌تر بود. به تعبیر مقام معظم رهبری، بالاخره اینها در گذشته هربار از یک واژه استفاده می‌کردند؛ یا حمله نظامی بود یا محاصره اقتصادی و یا جنگ رسانه‌ای؛ اما این دفعه یک جنگ ترکیبی علیه ما شروع کردند و همه هم متحد شدند؛ یعنی ما شاهد بسیج حکومت‌های اروپایی و آمریکا و صهیونیسم، رسانه‌های بین‌المللی و حتی بعضی از مجامع بین‌المللی، بعضی از ایرانی‌های مقیم خارج از کشور و برخی سلبریتی‌ها بودیم.

حالا شما جوان‌ترید و حافظه‌تان بهتر کار می‌کند. ولی من واقعاً یادم نمی‌آید که بعد از انقلاب چنین انسجامی علیه ما در نظام بین‌الملل به وجود آمده باشد که رو هم بازی کنند. زمان صدام خیلی از این‌ها به صدام کمک می‌کردند و پول می‌دادند؛ ریال و دلار و درهم می‌دادند. آواکس می‌دادند. ولی دیگر افتخار نمی‌کردند؛ می‌گفتند نه ما اهل صلح هستیم. تجاوز را محکوم می‌کنیم و ظاهر قضیه را حفظ می‌کردند. اما الان دیگر ظاهر قضیه را هم حفظ نمی‌کنند!

یعنی به یک نقطه استیصال رسیده‌اند. چون می‌بینند هر ترفندی که زدند، ایران به طریقی توانست یا دور بزند یا از روی دیوارش بپرد و هر طور بوده از یک راهی بالاخره مشکل را حل کرده است. نمی‌گویم ایران خیلی گل و بلبل شده اما هر کاری که آنها کردند، ملت ایران یک مقاومت به‌جایی از خودش نشان داد. خب اما اینها الان یک جنگ ترکیبی را شروع کردند و همه متحد شده‌اند و رو هم دارند بازی می‌کنند. خب این دلیلش چیست؟

این دلایل مختلفی می‌تواند داشته باشد. خب اینها بالاخره یکسری علائمی را دریافت می‌کنند. مثلا موقع حضور مردم در انتخابات، اینطور برداشت می‌کنند که یواش یواش دارد حضور مردم کمتر می‌شود و فکر می‌کنند سرمایه اجتماعی حکومت ایران دارد ضعیف می‌شود و کاهش پیدا می‌کند. ما راهپیمایی هم داریم؛ ۱۳آبان، ۹ دی، ۲۲ بهمن که ان‌شاءالله چند روز دیگر هست و خواهیم دید که مردم خواهند آمد و واقعا ً چشم دشمن را حتماً کور می‌کنند. ما از این جهت تردید نداریم؛ اما جایی که شمارش می‌شود، عدد شرکت مردم در انتخابات است. انتخابات ریاست جمهوری ما در سال گذشته به قول آقای هواشناسی، رکورد کمینه را زد و ۴۸ درصد ملت شرکت کردند. ما این میزان مشارکت ۴۸ درصدی را در انتخابات‌های دیگری داشتیم ولی در ریاست جمهوری نداشتیم.

خب اینها را باید ببینیم دلیل چیست؟ ماجرای بد شدن حال خانم مهسا امینی و اینکه جانش را از دست داد که حضرت آقا هم فرمودند ما هم از واقع قضیه ناراحت شدیم اما این دلیل اصلی وقایع اخیر نبود؛ این یک جرقه بود. یک سری نارضایتی‌ها، ناکارآمدی‌ها و مسائل دیگری در داخل کشور وجود دارد در ساحت اقتصاد و سیاست و حتی فرهنگ و دیپلماسی و اشکالاتی وجود دارد؛ این اشکالات را ما کشف و درک کنیم و آنها را بفهمیم و حل کنیم. نقشه راه داشته باشیم. برویم به دنبال راه حل آنها باشیم.

داستان این اغتشاشات هم که متفاوت از بقیه بود، ظاهراً دارد تمام می‌شود اما یکی از بی‌هنری‌های ما این است که وقتی اغتشاش ساکت می‌شود، فکر می‌کنیم مسئله حل شده است در حالی که مسئله حل نشده، مسئله موقتاً تمام شده است. باید ببینیم آن نارضایتی‌هایی که در داخل کشور هست، چیست که باعث این حرف‌ها و این اعتراضات شده است. حتی آنهایی که در راهپیمایی‌هایی به نفع نظام شرکت می‌کنند، در ۱۳آبان و نماز جمعه، اگر پای درد و دل اینها بنشینیم گلایه‌هایی دارند؛ گلایه از رئیس جمهور، از نماینده مجلس، از من، از آقای امام جمعه گلایه دارند.

برای اینکه از این مسائل به راحتی عبور نکنیم و تدبیری برای حل آنها داشته باشیم، من ۳ پیشنهاد میان مدت و کوتاه مدت و دراز مدت دارم.

پیشنهاد کوتاه مدت من این است که ما واقعاً برای اعتراضات قانونی مردم باید یک تربیون درست کنیم. یک تریبون رسمی و قانونی. این حرف خیلی هم زده شده اخیراً و الحمدالله، هم رئیس جمهور گفتند و هم رئیس قوه قضائیه وعده دادند و هم مجلس وعده داده که ما باید یک تریبون اعتراض قانونی و رسمی در کشور داشته باشیم.

حضرت آقا ۲۰ سال قبل فرمودند کرسی‌های آزاداندیشی در دانشگاه‌ها برپا شود ولی متأسفانه آن هم به کلاس درس تبدیل شد. اینکه طرف یک گریدی بگیرد و نمره‌ای بگیرد که بشود دانشیار و از این حرف‌ها، متأسفانه اسم این را گذاشتند کرسی‌های آزاداندیشی!

شورای عالی انقلاب فرهنگی حدود ۱۰ سال قبل اساسنامه‌ای درست کرد به نام «اتاق گفتگو» برای اینکه صاحبان نظریات مختلف آنجا بنشینند و با هم حرف بزنند اما انجام نشد.

من اینجا باز تاکید می‌کنم که اعتراض کردن حتی به مسائل قانونی اشکال ندارد؛ آنچه اشکال دارد قانون شکنی است؛ یعنی اگر یک قانون تصویب شد، کسی نمی‌تواند بگوید من آن قانون را قبول ندارم و اجرایش نمی‌کنم ولی می‌توانیم یک کرسی راه بیندازیم و اعتراضات را مطرح کنیم. بگوییم آقای نماینده، خانم نماینده! شما که این قانون را تصویب کرده‌ید، این قانون مضراتش بیش از منافعش است؛ چرا تصویب کردید؟ به مصوبه اعتراض بکنیم. خب این اعتراض باید یک تریبون داشته باشد؛ در صداوسیما هم باید باشد؛ در رسانه‌های ما هم باید باشد؛ در دانشگاه‌های ما هم باید باشد که نظرات مختلف بتوانند حرفشان را بزنند.

آقای حضور! شما یادتان نیست؛ اول انقلاب در همین نظام جمهوری اسلامی در زمان حیات حضرت امام (ره)، شهید مظلوم حضرت آیت‌الله بهشتی رئیس شورای انقلاب بود، رئیس قوه قضائیه هم بود؛ در صدا و سیمای ایران می‌نشست و مناظره می‌کرد. با چه کسانی؟ با دبیر حزب کمونیست یا توده‌ای‌ها. سر چپ و راست و انقلاب و ولایت فقیه و اینها بحث نمی‌کردند؛ سرخدا بحث می‌کردند. یکی می‌گفت خدا هست، یکی می‌گفت خدا نیست! قشنگ هم مناظره می‌کردند و بعد از مناظره هم هیچکس نمی‌رفت آن آقایی که می‌گفت خدا نیست را بازداشت کند! گفتگو می‌شد و حرف زده می‌شد. علمای اسلام و شیعه افتخارش این است که اهل فلسفه و اهل منطق و استدلال است و با استدلال، فقه شیعه را جلو برده است. ما که نباید از حرف زدن با مردم یا مخالفین وحشت داشته باشیم یا در را ببندیم یا راه صحبت را تنگ کنیم.

پیشنهاد اول من ایجاد یک جای قانونی برای اعتراضات است. یک حزب یا یک اتحادیه می‌خواهد اعتراض کند؛ یا یک ان جی او؛ خب بیاید اعتراض کند و حرف بزند.

سال آینده، دو انتخابات مهم داریم. یکی انتخابات خبرگان و دیگری مجلس. متأسفانه یک عده از ما در ساحت سیاست که کار می‌کنیم، رقبای خودمان را به رسمیت نمی‌شناسیم. بالاخره در انتخابات باید رقیب داشته باشیم. این رقیب هم یعنی حتماً فکر ما را قبول نداردی دیگر! اگر قرار باشد ما یک رقیب خودی برای خودمان درست کنیم که این رقابت نمی‌شود. از این بحث‌ها که جوان‌ها می‌کنند اشکال ندارد که ما هم داشته باشیم؟

حضور: نه کاملاً آزادید...

باهنر: ما جزء جوان‌های قدیم هستیم؛ من طرفدار آبی‌ها نیستم اما موقعی که می‌گویند استقلال در لیگ برتر کاپ را برده، این افتخارش این هست که در یک لیگ بازی کرده که تیم پیروزی (پرسپولیس) هست، تراکتور هست، گل گهر هست، ذوب آهن هست. در این لیگ قهرمان شده. حالا فردا بگویند آقای استقلال تو برو با ۱۰ تا تیم دسته سومی بازی کن و به هر کدام هم ۱۰ تا گل بزن. خب اینکه هنر نیست. هنر قهرمان شدن این است که بتواند یک رقابت جوانمردانه جدی و خوب داشته باشد و با صحبت با استدلال و منطق بتواند از رقیبش ببرد. ولی اینکه من دوست دارم نماینده مجلس بشوم و اطرافیان و رقبایم را صاف کنم یا به آنها اتهام و برچسب بزنم که درست نیست. فضای انتخابات باید باز باشد یعنی بازتر شود. البته شورای نگهبان هم تقصیری ندارد. ۱۲ هزار نفر برای مجلس ثبت نام می‌کنند!

درباره اینکه گفتید چه چیزی عوض شده، من یک خاطره بگویم بد نیست. به آن صحبت اولم برمی‌گردد. من مجلس اول نبودم ولی از همان روزهای اول در سیاست و اینها بودم. داشتیم لیست می‌بستیم برای مجلس دوم تا کاندیدا معرفی کنیم. نماینده‌های دوره اول عموماً چهره‌های کاریزمایی بودند؛ از خود آقای خامنه‌ای گرفته تا شهید چمران و شهید باهنر و شهید رجایی، همه انقلابیونی که به زندان رفته بودند و حتی از نهضت آزادی‌ها، مهندس بازرگان و یدالله سحابی؛ اینها آدم‌های صاحب کاریزما بودند.

بعضی از حوزه‌های انتخابیه، هرچه ما گشتیم یک نفر دیگر کاندیدا بشود، هیچکس حاضر نبود. میگفت من کجا، مجلس کجا! عظمت مجلس کجا! بعضی از حوزه‌های انتخابیه ما التماس کردیم به افراد که بیا اسمت را بنویس که حداقل شکل انتخاباتی داشته باشد. نمی‌شود که یک نفر، یک کاندیدا، یک نماینده؛ حداقل دو نفر بشوید که بتوانیم یک انتخابات برگزار کنیم ولی حاضر نمی‌شدند؛ یعنی کسی شأن خودش را نمایندگی نمی‌دانست اما حالا الحمدالله رسیدیم به جایی که ۱۵ هزار نفر ثبت نام می‌کنند. این هم خودش یه مسئله هست دیگر. بعد موقع مصاحبه می‌گویند تو چرا نماینده شدی؟ می‌گوید آقا من بیکارم، فارغ‌التحصیل شدم، شغل پیدا نکردم، گفتم به جهنم می‌روم نماینده مجلس می‌شوم!

حضور: هنوز قانون مجلس اصلاح نشده؟

باهنر: نه هنوز اصلاح نشده؛ خب سخت است. یکسری مسائل هم هست که با قانون درست نمی‌شود با فرهنگ باید درست کرد. این فرهنگ است.

شورای نگهبان هم تقصیری ندارد ۱۵ هزار نفر به آن مراجعه می‌کنند؛ اینها ظرف یک ماه وقت دارند به آنها پاسخ بدهند که این آقا باشد و آن دیگری نباشد. خب بالاخره ۸ هزار تار را رد می‌کنند و ۷ هزار تا را تایید می‌کنند. من یکبار مصاحبه کردم با شورای نگهبان و خیلی گلایه کردند از دست من؛ گفتم این ۸ هزار نفری که رد کردید به ۵۰۰ هزار نفرشان ظلم کردید. بی‌خودی رد کردید و اون ۷ هزار نفری هم که تأیید کردید، هزار نفرش را بی‌خودی تأیید کردید و به مردم ظلم شد.ولی بندگان خدا وقت ندارند. ظرف یک ماه باید بالاخره بگویند رد است یا تأیید است.

حضور: بالاخره ساز و کار قانونی‌اش باید مشخص بشود...

باهنر: آن باید درست شود؛ البته من یک پیشنهاد دیگری دارم. این کارها کار حزب هست؛ یعنی ما باید در کشورمان سه ـ چهارتا حزب شناسنامه‌دار قدرتمند داشته باشیم تا این صلاحیت‌ها را خود حزب‌ها بررسی کنند. احزاب آدم‌های قدرتمند و بی‌مسئله را می‌فرستند برای کاندیداتوری؛ نه اینکه هرکسی بیکار بود و هرکی دوست داشت و هر کسی خوشش آمد بیاید کاندیدا بشود.

دو دوره قبل، جلسه‌ای رفته بودم. خاطرم نیست که جشن میلاد ائمه معصومین بود یا چه؛ موقع بیرون آمدن دو خانم جلو آمدند و گفتند آقای باهنر ما با شما کار داریم؛ نزدیک انتخابات هم بود. گفتم بفرمایید؛ گفتند ما می‌خواهیم کاندیدای نمایندگی تهران شویم. گفتم خب کاندیدا شوید؛ با کدام حزب؟ گفتند آقای باهنر ما به جز خدا و شما کسی را نداریم. می‌خواستند من یک کاری کنم که رای بیاورند. گفتم خانم‌های محترم در تهران باید مایه و زیرمایه ۵۰ هزار رأی را داشته باشید. اصلا من هم می‌آیم سخنرانی می‌کنم و این ۵۰ هزار تا را می‌کنم ۷۰ هزار تا. اما اینکه می‌گویی من به غیر از خدا و شما هیچکس را ندارم مسئله است. یعنی می‌خوام چنین توهماتی وجود دارد.

در این ۷ هزار نفری هم که تأیید شدند، بعضی‌هاشان کاندیدا شدند و در انتخابات هم شرکت کردند و دیدند که در حوزه انتخاباتیه صدهزار نفره، ۱۵ رأی آوردند یعنی خودشان و زن و بچه‌شان بودند. حتی همسایه هم رای نداده اینا مصداق همان هستند که شما فرمودید؛ قانون باید اصلاح شود که هر کسی بی‌خودی نیاید کاندیدا شود.

احزاب این کارها را خودشان می‌کنند؛ احزاب آدم‌ها را پرورش می‌دهند و بالا می‌برند و کادرسازی می‌کنند. ضمن اینکه سر هر کرسی حداکثر سه نفر باید با هم رقابت کنند نه ۳۰ نفر. خب این ایراداتش معلوم است دیگر. بنابراین پیشنهاد میان مدت من این است.

در پیشنهاد دراز مدت هم طرح من این است برخی اصول قانون اساسی باید اصلاح بشود.

البته این را من باز هم تأکید کنم که مقام معظم رهبری در سال ۹۷ در بیانیه گام دوم انقلاب فرمودند ما یکسری اصول و ارزش‌هایی داریم و شعارهایی که الی‌الابد از اینها دفاع می‌کنیم. مثل استقلال، آزادی، مردم سالاری، معارف اسلامی. اما بین واقعیت‌ها و ایده‌آل‌ها هم فاصله‌هایی افتاده است که باید از جوان‌ها و نخبگان استمداد بگیرند که این فاصله‌ها پر شود.

عزیزانی را که اهل مطالعه هستند را من ارجاع می‌دهم به اصل ۱۷۰ قانون اساسی که گفته است چگونه و با چه فرآیندی می‌شود قانون اساسی را اصلاح کرد؟. بعضی از اصول قانون اساسی لایتغیر و غیرقابل تجدید است. مثل اصولی که متضمن جمهوریت و اسلامیت نظام است. ولی بقیه اصول می‌تواند اصلاح شود. در یک مثال ساده و روشن، اگر کسی بخواهد قانون اساسی را اصلاح کند، بگوید ما مجلس نمی‌خواهیم، این قابل قبول نیست چون مجلس نماد جمهوریت نظام است یا مثلاً ریاست جمهوری انتخاباتی نباشد؛ این هم نمی‌شود اما می‌تواند بگوید به‌جای یک مجلس، دو مجلس داشته باشیم؛ یا به‌جای اینکه مجلس ۴ ساله باشد، ۶ ساله باشد. اینها اشکال ندارد. یا عوض اینکه نظام ریاستی باشد، پارلمانی باشد. بعضی از اصول و ساختارهای نظام جمهوری اسلامی باید اصلاح و تجدیدنظر بشود. من از این به «جمهوری دوم» تعبیر می‌کنم.

من این را که می‌گویم بعضی‌ها می‌گویند آقای باهنر هم می‌خواهد انقلاب کند! اما طبق اصل ۱۷۷ قانون اساسی می‌توانیم در بعضی از اصول تجدید نظر کنیم. من معتقد هستم با یک مجلس نمی‌توانیم مملکت را اداره کنیم. باید حتماً دو مجلس داشته باشیم. چون مجلس فعلی، متشکل از افرادی است که خواستگاهشان یا منطقه است، یا قومیت و یا صنف. خواستگاه ملی ندارند و به همین دلیل است که خیلی از منافع ملی مردم، معمولاً قربانی منافع منطقه‌ای می‌شود. در صورتی می‌شود از این وابستگی قومیتی بهترین استفاده را کرد.

حضور: در آن جلسات با آقای شمخانی اینها را هم مطرح کردید؟

باهنر: بله اینها را بحث کردیم.

حضور: پس آن جلسات خوب بود.

باهنر: جلسات خوبی بود؛ از جهت اینکه گفتم باید یک تریبونی وجود داشته باشد برای حرف زدن، این جلسات خوب بود چون آنجا انواع و اقسام افراد بودند.

حضور: چه کسانی بودند؟

باهنر: حالا اسمشان را شاید لازم نباشد بگویم ولی آدم‌هایی که در همین جمهوری اسلامی زندان رفتند، پنج سال محکومیت کشیدند، یا در فتنه بودند. از این تیپ افراد.

حضور: ولی آدم‌های تاثیرگزاری هم در تفکرات خودشان هستند...

باهنر: بله اما از این جهت خیلی خوب بود که آنجا راحت حرفشان را زدند. دیدند که دارند حرف‌‌شان را می‌زنند و دبیر شورای عالی امنیت ملی هم دارد می‌شنود. به احتمال زیاد صورت مذاکرات خدمت مقام معظم رهبری هم داده می‌شود. بعضی حرف‌هاشان هم حرف‌های خوبی بود ولی خب من هم انتقاداتی داشتم. گفتگو یعنی همین. یعنی بعضی حرف‌هایی که آنها می‌زدند را من قبول نداشتم. آنها هم بعضی حرف‌های مرا قبول نداشتند. در بعضی حرف‌ها هم با هم تفاهم دیدگاه داشتیم.

من این ادعا را دارم که ۹۰ درصد تصمیمات مجلس، غیرسیاسی است. در صورتی که اصلاً ضرورت ندارد آنجا رقابت کنند. در مجلس باید با جناح رقیب همکاری کرد تا یک کاری راه بیفتد. ولی متاسفانه نمایندگانی که وارد مجلس می‌شوند از همان اول فکر می‌کنند همه تصمیمات باید سیاسی باشد. به بودجه هم که می‌خواهند رأی بدهند، نگاه می‌کنند که دولت چه کسی است؛ دولت خودی هست یا غیر خودی! خب این نمی‌شود که. من باید یک ریا بکنم. اشکال ندارد؟

حضور: نه بگویید...

باهنر: سال ۷۶ که انتخابات برگزار شد و اولین دولت آقای خاتمی تشکیل شد، ما در مجلس بودیم؛ آقای ناطق نوری هم رئیس بود...

حضور: هیچکس فکر نمی‌کرد که همه این کابینه رأی بیاورد.

باهنر: نه؛ حالا غیر از این جالب بود. اولین لایحه بودجه را که دولت خاتمی به مجلس داد، از بدشانسی آقای خاتمی من رئیس کمیسیون تلفیق بودم؛ از طرف دیگر هم رئیس ستاد آقای دکتر ناطق نوری بودم. اینها واقعاً نگران بودند که بودجه چه خواهد شد. موقعی که بودجه را تصویب کردیم و شورای نگهبان ایرادها را گرفت و ابلاغ کردیم، سخنگوی دولت اصلاحات، آقای مهاجرانی در تلویزیون صحبت کرد. من در خانه بودم. گفت امروز بودجه تصویب و به دولت ابلاغ شد. اما دو نکته را باید بگویم. یکی اینکه این قانونی که مجلس تصویب کرد، به مراتب از لایحه‌ای دولت به مجلس داد، قوی‌تر بود و خبرویت بیشتری داشت. و نکته دوم که من از شنیدنش تعجب کردم، این بود که گفت ما ضمن اینکه از مجلس و تشکر می‌کنیم، از آقای فلانی هم تشکر می‎کنیم و اسم من ناقابل را آورد. من قدری بهم برخورد و همان موقع به آقای مهاجرانی زنگ زدم و گفتم مرا دست انداختی؟ اصلاً سابقه نداشته که شما به عنوان سخنگوی دولت بخواهید در تلویزیون از یک نماینده تشکر کنید. گفت اصلا دولت تصویب کرده که من به اسم از تو تشکر کنیم.

بینی و بین‌الله آن‌ موقع که ما بودجه را تقسیم می‌کردیم اصلاً نگاه نمی‌کردیم ببینیم دولت کی هست؛ ما نگاه می‌کردیم مملکت چه می‌خواهد، نظام چه می‌خواهد. آقای منتسکیو هم که از تفکیک قوا صحبت کرده، اصلاً قرارش این نبود که سه قوه علیه هم مملکت را اداره کنند؛ سه قوه باید با هم مملکت را اداره کنند. ما متأسفانه رقابت‌های غلطی داریم.

حضور: این سه راهکار شما راهکارهای ویژه‌ای بود؛ حالا آن نکته‌ای هم که شما گفتید، ضمن حفظ احترام شورای نگهبان و جایگاهش که فصل‌الخطاب است و تا زمانی هم که اصلاحی در قانون صورت نپذیرد، همه باید از این شورای نگهبان تبعیت بکنند اما این نکته‌ای که شما هم می‌گویید که آنها تقصیری ندارند، بعضی جاها افکار عمومی اقنا نمی‌شود که شورای نگهبان تقصیری ندارند...

باهنر: بله من قبول دارم...

حضور: مثلاً در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ واقعاً این اقنا اتفاق نیفتاد.

باهنر: حتی مقام معظم رهبری هم گلایه کردند، فرمودند به بعضی‌ها جفا شد...

حضور: که بعضی‌هاش هم معلوم بود که چه کسی هست...

باهنر: بله؛ اینها را باید دقت کرد. یعنی باید حواس‌ها جمع باشد. من گفتم اینها را. اشکالات را قبول دارم و راه حل‌ها هم آنهایی بود که گفتم. شاید من صحبت‌های قبلی را کامل نکردم. ببینید در یک نظام مردمسالار، حالا ما در ایران می‌گوییم مردمسالاری، یکی می‌گوید جمهوری، یکی می‌گوید لیبرالیسم، یکی می‌گوید دموکراسی؛ من اسمش را کار ندارم. جایی که رأی مردم می‌خواهد حکومت کند که ایران مصداق بارز این حرف است، مهمترین ابزار این حکومت، حزب است. من در غیبت سه یا چهار حزب، قدرتمند و فراگیر و پاسخگو، اصلا بر آینده حکومت مردمسالاری دینی بیمناکم و فکر می‌کنیم این مردمسالاری دینی به سر منزل مقصود نمی‌رسد. چون اگر حزب نباشد آن‌ وقت انتخابات می‌شود پوپولیستی.

حضور: آقای باهنر من خیلی صریح و راحت می‌پرسم؛ برخی‌ها می‌گویند که اگر ما بخواهیم فضا را باز کنیم تا یک انتخابات رقابتی شکل بگیرد، ممکن است مجلسی بشود مانند مجلس ششم و دولتی که حالا اسم نمی‌برم و گرفتاری‌هایی حاصل می‌شود. پس بیاییم یک مقدار فضا را بسته‌تر ببینیم ولی خوب بعضی‌ها هم از این طرف می‌گویند شما فضا را بسته‌تر کنید، هم مشارکت پایین می‌آید و وجهه بیرونی نظام لطمه می‌خورد و هم اینکه این ناکارآمدی ممکن است اصلاً خودش را بیشتر نشان دهد. به دلیل اینکه برخی افراد لایقی که می‌توانستند به کشور خدمت کنند، به‌خاطر برخی تفکراتی که دارند، این قدرت خدمت از آنها سلب می‌شود و به مردم هم خیانت می‌شود. این را چطور باید حل کرد که از جمهوریت و اسلامیت نظام که در قانون اساسی هم گفته شده محافظت شود؟ نگاه امام (ره) و حضرت آقا در این قضیه چگونه است؟

باهنر: حضرت آقا یک وقتی یک جمله خیلی عمیقی فرمودند با این مضمون که جمهوری اسلامی کلمه بسیطی هست؛ یک کلمه مرکب نیست که بگوییم جمهوری و اسلامی. هر جزئی از آن نباشد، دیگر جمهوری اسلامی نیست. یا باید به جمهوری اسلامی چسبید یا باید ولش کرد؛ وسط نداریم. در علوم انسانی صفر و صدی نداریم. سیاه و سفید هم نداریم. بین صفر و صد، صدتا عدد هست؛ باید برویم یک نقطه بهینه را پیدا کنیم.

هفت تیر سال ۱۳۶۰ تعدادی از وزرا، نماینده‌های مجلس، مسئول قوه قضائیه و مقامات بزرگ کشور شهید شدند. ۷۰ تن؛ و تعدادی هم جانباز شدند. خب یکی از اهداف این بود که نظام جمهوری اسلامی سرنگون شود. روز بعدش، مجلس جلسه علنی داشت و یک تعداد از جانبازان هفت تیر را با برانکارد به مجلس آوردند. برای اینکه مجلس یک روز هم از اکثریت نیفتد و نتوانند بگویند امروز مجلس به خاطر ترور دیشب، تعطیل شد. کار سنبلیکی بود.

از طرف دیگر مجلسی هم داشتیم مانند مجلس ششم که یک عده‌ای گفتند اعتصاب می‌کنیم و جالب است که تنها هم نبودند؛ تعدادی از معاونان و وزرا با برخی ائمه جمعه نامه نوشتند که یک شب همه با هم استعفا می‌دهیم تا نظام را زمین بزنیم. خب این هم یک دیدگاه است. این دیدگاه، دیگر دیدگاه مردمسالاری دینی نیست. اینها را نمی‌توان پسندید. این یعنی رقابت و مقابله کردن با نظام جمهوری اسلامی؛ رقابت سیاسی یک محدوده و مشخصه‌ای دارد. هیچ حکومتی امروز در دنیا وجود ندارد که به مردمش اجازه دهد با اصل حکومت رقابت بکنند. یعنی در آمریکا هم که حکومت لیبرال و دموکرات هست اگر فردا یک نفر بیاید بگویید من می‌خواهم کاندیدای ریاست جمهوری شوم ولی سوسیالیست هستم، آنچنان بلایی سرش می‌آورند که تا هفت پشتش هم دیگر نتواند سر بلند بکند.

خب بالاخره ایران هم همین است اما اینکه فرض کنیم با این استدلال که چون باهنر می‌خواهد رأی بیاورد، رقبایش را حذف کنیم، این هم خیانت است و هم ظلم به انقلاب است. یکی از مشکلات ما این است که آنهایی که به قدرت می‌رسند رقبای خودشان را به رسمیت نمی‌شناسند؛ چپ و راست هم فرق هم نمی‌کند. طرف موقعی که به قدرت رسید، دیگر می‌خواهد سر رقیب‌ها را زیر آب کند.

ممکن است نماینده‌ها از این جمله من عصبانی بشوند. در همین دوره انتخابات مجلس، به ازای هر کرسی به طور متوسط ۱۵ نفر یا ۲۰ نفر کاندیدا بودند. آن لحظه‌ای که فرمانداری اعلام می‌‌کند که از بین مثلا این ۱۹ نفر، فلانی رأی آورده، آن ۱۹ نفر می‌گویند ما از امروز کاری می‌کنیم که این فلانی در این چهار سال اصلاً نتواند کار کند. آن طرفی هم که رأی آورده، می‌گوید من سر آن ۱۹ نفر را زیر آب کنم تا دوره آینده رقیب من نباشند. یعنی عوض اینکه این انتخابات بشود مسابقه در خیرات، می‌شود یک رقابت تخریبی دائم.

بعد انتخابات باید رفاقت کنیم؛ باید همکاری و همدلی و همراهی باشد برای پیشرفت مملکت اما متأسفانه رویکردهای ما رویکردهای اشتباهی است. این هم که شما فرمودید درست است یعنی باید رقبای‌مان را به رسمیت بشناسیم. اگر هم می‌خواهیم بر رقیب‌مان پیروز شویم باید جوانمردانه باشد.

حضور: شما از مجلس دوم نماینده مجلس شدید؟

باهنر: بله.

حضور: از کرمان رأی آوردید.

باهنر: بله از بافت کرمان

حضور: بعد از شهادت شهید باهنر عزیز، با امام (ره) دیدار داشتید. در مواجهه سیاسی‌ شما با امام (ره) و نوع تصمیم‌گیری‌های ایشان، کجا بود که شاید قدری جا هم خورده باشید؟

باهنر: یک رسمی بود که حضرت امام (ره) در آغاز مجلس، معمولاً پیام می‌دادند.

حضور: دیدار نبوده..

باهنر: دیدار نه؛ یادم نمی‌آید... پیام می‌دادند و توصیه‌هایی را می‌فرمودند که ما از نظرات ایشان استفاده می‌کردیم.

مجلس دوم که نه، اما مجلس سوم یک مجلس بسیار پرحادثه‌ای بود؛ یعنی هم به اصطلاح قطعنامه پذیرفته شد؛ هم حضرت امام رحلت کردند و آن ثلمه عظیمی که به انقلاب و اسلام وارد شد؛ از طرفی اصلاح قانون اساسی را داشتیم و اینکه دوره نخست وزیری و اینها تمام شد و به تبع آن انتخاب مقام معظم رهبری به موقعیت ولایت فقیه. این اتفاقات پشت سرهم در آن زمان رخ داد.

باز من اینجا چاره‌ای ندارم که قدری ریا بکنم؛ ورود به مجلس دوم برای من قدری غیرمترقبه بود. بعد از جریان ۸ شهریور و ۷ تیر و آن حوادث عظیم، ما می‌خواستیم در تهران برای برگزاری کنگره حزب جمهوری اسلامی جمع شویم. من آن موقع در کرمان بودم. وقتی به این فکر کردم که بقیه سیف انقلاب می‌خواهند در کنگره حزب جمع بشوند؛ اگر یک دفعه بمبی منفجر شود، دیگر چیزی نمی‌ماند. بدنم لرزید.

سراسیمه زن و بچه را ول کردم و گفتم من به تهران می‌روم. دعوت هم نشده بودم. وقتی رسیدم تهران بلافاصله به حزب رفتم و خب خیلی هم شناخته شده نبودم. آنجا گفتم من آمده‌ام برای کنگره. خیلی هم کاربلد نیستم برای امنیت و اینها ولی آمدم هرچه که به عقلم می‌سد اینجا انجام دهم و کمک کنم. کنگره هم اتفاقاً در همین اردوگاه شهید باهنر بود. قبلش قرار بود در جماران برگزار شود. خدا رحمت کند آقای سرحدی‌زاده و آقای حائری‌زاده را. بنده به همراه اینها شدیم مسئول ستاد برگزارکننده کنگره. آقای جاسبی هم به اصطلاح قائم مقام دبیرکل بود و خود دبیرکل هم آقای آیت‌الله خامنه‌ای بودند. به این صورت در تهران ماندگار شدیم.

بعد از آن، از کرمان آمدند و گفتند که بیا کاندیدای انتخابات بشو؛ وقتی این را گفتند، واقعاً بغض گلویم را گرفت؛ گفتم مملکت اینقدر بی‌آدم و بی‌شخصیت مانده که حالا من، یک جوان ۲۷ ساله بروم نماینده مجلس بشوم؟ من کجا و مجلس کجا؟ بالاخره ما را قانع کردند که فعلاً ما غیر از تو کسی را نداریم و باید بیایی و به گردنمان افتاد.

من موقعی که آمدم به مجلس شاید تا یکسال فقط می‌نشستم و گوش می‌دادم که چیزی یاد بگیرم. نه اظهارنظری می‌کردم و نه موضعی می‌گرفتم؛ مثل یک دانش‌آموز ساعی و درس‌خوان نشسته بودم که کار یاد بگیرم. تا اینکه به دوره دوم ریاست جمهوری حضرت آقا رسید و روز تحلیف؛ و ایشان مجبور شد دوباره آقای مهندس موسوی را به عنوان نخست وزیر معرفی کند. روز تحلیف، من یک سخنرانی کردم که اولین نطق مجلس من بود که خیلی هم در کشور سروصدا کرد.

حضور: در مورد چی بود؟

باهنر: الان وقتش هست بگم؟

حضور : بله بگویید.

باهنر: اولا ما یک زبل‌بازی در آوردیم. سخنرانی‌های آن موقع با قرعه معلوم می‌شد؛ روز سخنرانی ما اتفاقاً به روز تحلیف افتاده بود. روز تحلیف معمولاً رئیس جمهور در مجلس سخنرانی می‌کند و معمولاً سخنرانی قبل از دستور ندارد. طبق قرعه‌کشی اسم من آن روز درآمده بود. دو روز قبلش آقای هاشمی پیام فرستادند که پس فردا تحلیف داریم و نوبت تو هم هست که باید سخنرانی کنی؛ ولی سخنرانی نکن؛ بگذار دو روز بعدش. من هم ـ معذرت می‌خواهم ـ جوان و سرتق بودم؛ گفتم الا و لابد من باید همان روز سخنرانی کنم. هرچه گفتند این با نظم و انظباط و برنامه نمی‌خواند، گفتم این حق آیین‌نامه‌ای من است. اگر اجازه ندهید وسط تحلیف تذکر آیین‌نامه‌ای می‌دهم و برای سخنرانی بلند می‌شوم؛ چون هر نماینده‌ای تذکر آیین‌نامه‌ای بدهد، نطق‌های مجلس قطع می‌شود و باید این تذکر را جواب بدهند. گفتم این حق قانونی من است؛ گفتند چرا؟ گفتم من سخنرانی‌ام را آماده کرده‌ام برای روز تحلیف؛ روز بعد از تحریف دیگر به درد نمی‌خورد.

آخر آن بندگان خدا تسلیم شدند و صبح وقتی رئیس مجلس، آقای هاشمی زنگ را زد؛ آقای منشی اعلام کرد که اول قرائت کلام الله مجید، دوم سخنرانی آقای مهندس باهنر و سوم مراسم تحلیف. ملت تعجب کردند که یعنی چه؟ سخنرانی باهنر؟ همه آمده بودند. بالاخره ما سخنرانی را شروع کردیم و یه فراز خطاب به آقای مهندس موسوی داشت که تو نخست وزیر امام هستی؛ امام تو را نخست وزیر نگه داشته؛ آقای خامنه‌ای نمی‌خواست تو را نخست‌وزیر بگذارد.

حضور: گفتید؟

باهنر: بله؛ گفتم کاری بکن که در دوره دوم نخست وزیری، آبروی امام و انقلاب و نظام را حفظ کنی. باید وحدت داشته باشی. مهندس موسوی هم نشسته بود. یک خطاب هم داشتم به آقای خوئینی‌ها؛ ایشان آن زمان دادستان بود. آن موقع تعدادی از جوان‌های به اصطلاح حزب‌الهی درخیابان ولیعصر (عج) به صورت چند خانم بی‌حجاب اسید پاشیده بودند. آقای ناطق نوری وزیر که کشور بود، این جوان‌ها را بازداشت کرده بود. آقای خوئینی‌ها که حالا اصلاح‌طلب شده‌اند، خطاب به وزیر کشور گفته بود که چرا اینها را بازداشت کردی؟ من دادستان هستم و باید دستور آزادی‌شان را بدهی. اینها حزب الهی بودند و به وظیفه شان عمل کردند. اینها را نمی‌دانم پخش می‌کنید یا نه؟

حضور: پخش می‌کنیم.

باهنر: خطاب کردم به آقای خوئینی‌ها و گفتم جناب آقای خوئینی‌ها، تو دادستان کشور هستی. مهمترین ارزش در این کشور اجرای قانون است. اگر کسی در این مملکت بخواهد سرخود قانون‌شکنی کند، فردا با داری با بنز در خیابان حرکت ‌می‌کنی، جلوی تو را می‌گیرند، پیاده‌ات می‌کنند و می‌گویند تو مسئول هستی، برو سوار موتور سیکلت بشو. تو دادستان هستی. فردا نوبت خودت می‌شود؛ پس فردا نوبت دیگری می‌شود. گفتم اگر قانون‌شکنی بشود، اولین فدائیان قانون‌شکنی خود شماها خواهید بود. کسی که رفته اسید به صورت مردم ریخته، باید بازداشت شود.

حضور: آن هم به اسم حزب الهی...

باهنر: بله. همه سران مملکت هم بودند و گوش می‌دادند. ما هم از این موقعیت سوءاستفاده کردیم و صحبت من که تمام شد، همه گفتند احسنت احسنت. بعد همه احسنت‌ها که تمام شد، خدا رحمت کند مرحوم فؤاد کریمی نماینده اهواز را. خیلی دوستش می‌دارم؛ از آخر مجلس بلند شد گفت باهنر! نه احسنت، نه احسنت، نه احسنت. چون بالاخره طرف به اصطلاح چپی بود و ما راستی بودیم و از این حرف‌های ما خوشش نیامد. بعد از جلسه تحلیف رفته بودیم برای پذیرایی و من نزدیک میز پذیرایی ایستاده بودم و آقایان سران داشتند می‌آمدند؛ آقای هاشمی و آقای خامنه‌ای و آقای موسوی اردبیلی و آقای خوئینی‌ها؛ همه داشتند می‌آمدند. آقای خامنه‌ای هم که زیرک؛ حدود ۱۰ متر مانده بود به من برسد، مرا هم همه می‌دیدند، عصایشان را بلند کردند و گفتند ببین آقای باهنر! من جزو احسنتی‌ها بودم؛ جزو نه احسنتی‌ها نبودم. یادت باشد. می‌توانست یواشکی بیاید در گوشم بگوید ولی بلند گفت.

حضور: بازخوردی از سمت امام نداشتید؟

باهنر: نه. صحبت‌هایم واقعاً احترام به امام بود.

حضور: از قاطعیت امام (ره) و مدیریت‌های امام می‌توانید مثال بزنید؟

باهنر: امام واقعاً در دو سال پایانی عمر با برکتشان سه تا کار خیلی مهم انجام دادند که من هنوز هم معتقد هستم اگر یکی از این سه کار انجام نمی‌شد، اصلا معلوم نبود انقلاب چه سرونوشتی پیدا می‌کرد. و ممکلت به شدت به هم می‌ریخت. یکی اینکه آقای منتظری را عزل کردند. زمانی که امام (ره) آقای منتظری را عزل کرد. زمانی که او را عزل کرد شاید حتی یکی از نزدیکان امام هم به این کار راضی نبود. کار دومی که ایشان کردند، پذیرش قطعنامه بود. این شجاعت امام بود. یعنی امام که تا دو ماه قبل می‌گفت جنگ جنگ تا رفع فتنه در جهان و اصلاً این شعار امام بود که جنگ را تا آنجایی ادامه می‌دهیم که دیگر فتنه‌ای در جهان باقی نماند، یک عده از سپاه رفتند خدمت ایشان و گفتند که وضع جنگ اینگونه است و خوب هم نبود؛ که امام (ره) نامه نوشتند که من جام زهر را نوشیدم... آن نامه اولین بار در مجلس توسط آقاسید احمد خوانده شد. یعنی قبل از آن به رسانه‌ها نداده بودند.

حضور: در جلسه علنی خوانده شد؟

باهنر: بله یعنی نامه آنجا رسانه‌ای شد. این را می‌خواهم بگویم که شجاعت، دلیری و بنده خدا بودن، بنده خالص خدا بود امام اینجا بیشتر نمایان شد. امام با پذیرش قطعنامه در واقع حرف دو ماه قبل خودش را نقض کرد؛ و به نوعی از آبرویش و از همه چیزش گذشت. احساس کرد که تکلیفش امروز این است. بعداً هم معلوم شد. آقای هاشمی در خاطراتش گفت که من رفتم خدمت امام و گریه کردم که بالاخره یا باید جنگ ادامه پیدا کند یا انقلاب بماند و اگر جنگ ادامه پیدا کند، معلوم نیست که چه می‌شود. و بالاخره قطعنامه پذیرفته شد. همان موقع که قطعنامه پذیرفته شد، عده‌ای از سپاهی‌ها از انقلاب جدا شدند که اسامی‌شان را نمی‌گویم؛ میشناسیم‌شان. اصلاً این کار را در اعتراض به امام (ره) کردند.

کار سوم هم اصلاح قانون اساسی بود. قبلا در قانون اساسی آمده بود که ولی فقیه باید مرجعیت تام داشته باشه یا شورای رهبری مطرح بود؛ که اینها را اصلاح کردند و شد رهبری که باید مجتهد جامع‍‌الشرایط باشد و موارد دیگر.

این سه تا کار را که حضرت امام انجام دادند، واقعاً هر کدام سونوشت‌ساز بود. مثلاً اگر آقای منتظری را عزل نکرده بودند، حالا ان‌شاءالله خدا از سر تقصیراتشان بگذرد ولی بالاخره معلوم بود انقلاب سرنوشتش چه می‌شد. یا مثلاً اگر قطعنامه را نپذیرفته بودند، بعد از فوت امام (ره) کسی دیگر جرأت نمی‌کرد قطعنامه‌ای را بپذیرد. ممکن بود به یاد و نام امام می‌گفتند امام مخالف پذیرش قطعنامه بوده.

می‌خواهم بگویم هرکدام از این کارها شجاعت بی بدیل می‌خواست. واقعاً آدم احساس می‌کند یک آدم عادی این قدرت را نداشت که بتواند اینقدر شجاعت داشته باشد. آن‌ وقت مردم هم قدر می‌دانستند. اگر در استقبال از حضرت امام ۲ میلیون آدم آمدند در تهران، در بدرقه امام (ره) ۵ میلیون آدم جمع شد. یعنی مردم قدر این امام را می‌دانستند.

 

حضور: نگاه امام (ره) به جناح‌های مختلف سیاسی چطور بود؟

باهنر: این هم نکته خوبی است. در پایان مجلس دوم، جناح‌های سیاسی آن موقع، یکی حزب جمهوری اسلامی بود، یکی جامعه مدرسین و دیگری هم جامعه روحانیت مبارز تهران. تعدادی احزاب دیگر هم بودند مانند خانه فرهنگیان، خانه کارگر و تحکیم وحدت بود. اینها یک عده‌شان به حساب چپی بودند و یک عده شان راستی بودند. یک عده از جامعه روحانیت مبارز تهران جدا شدند تحت عنوان مجمع روحانیون مبارز؛ روحانیت مبارز تهران، خود آقای خامنه‌ای بودند و آقای هاشمی که این اواخر هم دبیرکل‌شان مرحوم آیت‌الله مهدوی‌کنی بود. اواخر مجلس دوم، مجمع روحانیون جدا شد و اختلافات بالا گرفت. خب اینهایی که جدا شده بودند، اسلام آمریکایی را چسباندند به راستی‌ها؛ که بعدها حضرت امام (ره) در یک بیانه‌ای فرمودند من به طلاب نصیحت می‌کنم پناه ببرند به جامعه مدرسین والا دچار اسلام آمریکایی خواهند شد. امام جهت این اسلام آمریکایی را برگرداند. اگر شما این را در بیانیه امام بگردید، می‌بینید و شاید امام برای اینکه دلجویی از جامعه مدرسین و روحانیت این حرف رو زد. مناسبتی بود که امام (ره) پیامی دادند و به طلاب توصیه کردند که شما برید به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بپیوندید والا دچار افرادی می‌شوید که دچار اسلام آمریکایی هستند. اما این نکته مهم بود. موقعی که مجمع روحانیون جدا شد، آقای ناطق نوری و محتشمی‌پور با هم کل کل کردند و نامه‌ای به امام نوشتند و امام در جواب نامه‌ای نوشتند که اگر شما بیاورید تحت این مصاحبه خیلی نامه جالبی است که مشهور شد به «منشور برادری». امام فرمودند بله من می‌دانم آقای ناطق نوری و آقای محتشمی‌پور! من می‌دانم شما اختلاف نظر دارید و این اختلاف نظرتان خوب و مبارک است. هر دوی شما بچه‌های انقلاب هستید و من هر دوی شما را را قبول دارم.

منشور برادری، یعنی امام رقابت سیاسی در درون نظام را کاملاً به رسمیت شناخت و تعریف و قبول کرد. برخلاف نظر بعضی از دوستان ما که الان دارند اشتباه می‌کنند و فکر می‌کنند در کشور نباید رقابت سیاسی باشد.

حضور: همان وصفی که آقا گفتند. دو بالی که نظام جمهوری اسلامی را جلو می‌برد.

باهنر: این رقابت سیاسی، برکت و خیر است و باعث رقابت در مسابقه خیرات هست؛ نه اینکه خدایی ناکرده تبدیل بشود به یک رقابت تخریبی و خراب‌کننده.

حضور: خط قرمز امام (ره) چه بود؟ یعنی در مواجهه با مسائل سیاسی و بازیگران سیاسی چه واکنشی داشتند؟

باهنر: امام (ره) در این مسئله، به اصولی که اعتقاد داشتند، ذره‌ای کوتاه نمی‌آمدند. مثلاً در اعلام حکم اعدام سلمان رشدی، یک عده در دولت بحث کردند که این خلاف منافع سیاست خارجی ما هست و فلان. امام (ره) فرموده بودند اصلاً مقامات رسمی روی این مسئله موضع نگیرند. اگر هم در خارج از کشور چیزی گفتند، بگویند آن طلبه گفته است. جمهوری اسلامی لازم نیست موضع بگیرد که سلمان رشدی قتل واجب است. بگذریم که بعدها آقای صانعی در مجموعه ۱۵ خرداد جایزه تعین کردند. حتی من قدری تردید دارم که امام گفته باشند اسرائیل باید از بین برود. یک زمانی هم در شورای دفاع بحث شد که این، موضع نظام جمهوری اسلامی باشد یا نه؟ که حضرت امام (ره) فرمودند بگویید نه، آن طلبه گفته است. چون آن موقع می‌گفتند امام فرموده است صدور انقلاب و در بیرون از کشور، ایران‌هراسی راه انداخته‌ بودند که ایران با توپ و تانک و لشکرکشی می‌خواهد انقلاش را صادر کند. امام توضیح دادند که ما اگر می‌گوییم صدور انقلاب، منظور صدور فرهنگی، اعتقادی، صدور فکری است، نه صدور نظامی.

چون از اول انقلاب آمریکا و صهیونیست‌ها و مخالفین یک ترفندی داشتند که ایران‌هراسی را در دنیا تبلیغ می‌کردند و می‌خواستند همه را از ایران بترسانند. تا میانه سال ۸۰ ـ ۸۵ روی این مسئله مراقبت جدی داشتیم که ایران هراسی را نگذاریم در دنیا رشد کند و به اصطلاح آب می‌ریختیم روی آتش و می‌گفتیم که طرفدار صلح و همزیستی مسالمت‌آمیز هستیم. حتی در چشم‌انداز بیست ساله، در سال ۸۴ تیم مجمع بحث کردند و آقا ابلاغی کردند که چهار فراز دارد. یکی از فرازهایش تعامل سازنده با همه کشورهای دنیا به استثنای رژیم صهیونیستی بود. یعنی هیچ کشور دیگری را استثنا نکردیم.

حضور: که مورد تأیید آقا هم قرار گرفت.

باهنر: اصلاً چشم‌انداز را آقا ابلاغ فرمودند. ما پیشنهاد کردیم به ایشان. چشم‌انداز جزو ابلاغیه‌های رسمی کشور است.

حضور: ما تا میانه سال ۸۵ مواظب ایران هراسی دنیا بودیم...

باهنر: بله؛ اما متأسفانه از سال ۸۵ به بعد آن آقای رئیس جمهور آمد هولوکاست و این مسائل را مطرح کرد که بعد هم گفتند قطعنامه‌ها ورق پاره است و این حرف‌ها... من می‌خواهم بگویم ما یک مقداری در این 20 سال اخیر از مسئله خنثی کردن ایران هراسی غفلت کردیم و شاید بعضی جاها برخی مقامات ما بنزین ریختند روی آتش ایران هراسی. عوض اینکه آب بریزند و توضیح بدهند در دنیا که ما اهل جنگ و خصومت و اهل لشکر کشی نیستیم و اهل دفاع از مظلوم هستیم.

حضور: حالا سریع این را بپرسم. بعضی‌ها همین صحبت‌های شما و دوستان شما و همفکران شما یا خیلی از غیرهمفکران شما که در این مسیر حرف می‌زنند را می‌شنوند و می‌گویند که این تفکرات با ارزش‌های اصیل انقلاب اسلامی مغایرت دارد. ما باید به سمت خالص سازی نظام و جمهوری اسلامی برویم. نظام را خالص کنیم و در واقع کشورمان را از وجود کسانی که چنین تفکراتی دارند، خالص کنیم...

باهنر: ببینید حالا باز من این را نمی‌خواهم محکوم کنم؛ من یک جمله دیگری می‌خواهم بگویم. اگر ما کشور را، اعم از خواص و عوام را بخواهیم از نظر اتصال به اصل مرکزیت نظام تقسیم کنیم، یک عده فدائیان نظام هستند؛ ایثارگرانند که فقط منتظرند یک فرمان برسد و واقعاً با همه سرمایه و وجودشان و با همه توان وارد میدان می‌شوند. ما به اینها می‌گوییم فدائیان و ایثارگران. ایثارگرانی که در دفاع از حریم حرم و در جنگ هستند و سرباز گمنام‌اند که تمام زندگی‌شان را به خطر می‌اندازند تا از نظام و رهبر دفاع کنند. اینها لایه اول هستند.

لایه دوم، موافقان نظام‌اند؛ لایه سوم آن بی طرف‌ها هستند. لایه چهارم مخالفین هستند. لایه پنجم معاندین‌اند که نمی‌خواهند جمهوری اسلامی باشد. آنهایی که اصلاً دشمن‌اند. حالا نمی‌خواهم درصد بگویم. بعضی‌ها فکر می‌کنند خیلی زیادند اما از دو سه درصد تجاوز نمی‌کنند.

من آن آموزه‌ای که از بزرگان دین و اسلام دارم، می‌خواهم بگویم که ما باید سعی کنیم معاند را تبدیل به مخالف بکنیم. مخالف را تبدیل به بی‌تفاوت، بی‌تفاوت را تبدیل به هوادار و هوادار را تبدیل به جان فدا بکنیم. یعنی مسیر امر به معروف و نهی از منکر باید اینطرفی باشد. متأسفانه بعضی‌ها درست عکسش عمل می‌کنند. یعنی می‌گویند هرکسی که جانفدا نیست، دیگر باید از رویش عبور کرد!

حضور: و همین کار را هم می‌کنند...

باهنر: موافق را هم بی‌تفاوت می‌کنند؛ بی‌تفاوت را مخالف می‌کنند و مخالف را حتی بعضی وقت‌ها به معاند تبدیل می‌کنند. من از آموزه‌هایی که می‌شناسم، از علوم دینی و اینها که البته هیچ ادعایی ندارم ولی ما می‌بینیم در قرآن کریم خداوند به حضرت موسی خطاب می‌کند که به سراغ فرعون برو و دعوتش کن؛ با زبان نرم هم دعوتش کن. شاید پذیرفت.

شاید من اینجا دارم حرف بیخودی می‌زنم اما من می‌خواهم بگویم خداوند عزوجل که می‌دانست فرعون به راه بیا نیست اما می‌خواهد آموزش بدهد به پیامبرش که وظیفه تو این است که حتی از فرعون هم ناامید نباشی برای دعوت. ما حتی برای دعوت معاندین هم نباید ناامید باشیم و با زبان خیر و ملایم، با زبان نرم از آنها دعوت کنیم. اما متأسفانه بعضی‌ها طور دیگری حرکت می‌کنند و عمل هم می‌کنند.

حضور: دولت آقای رئیسی را تا اینجای راه چطور دیدید؟

باهنر: این را خیلی کوتاه و مجمل و جدی نمی‌توان جواب داد. من آقای رئیسی را در بعضی از کارهای زیربنایی مجد و پیگیر و خوب میدانم. اگر بخواهم دو سه نمونه را بگویم، مثلاً دولت الکترونیک یا آنلاین شدن اطلاعات گردش‌های مالی و آنلاین شدن مالیات‌ها. نمونه دیگر بهبود فضای کسب و کار است. خب این کار را از زمان آقای روحانی و قبل از آقای روحانی، دائم خواهش می‌کردیم و داد می‌زدیم اما شما اخیراً خیلی زیاد شنیدید که دستگاه‌هایی که باید مجوز بدهند، ظرف یک مدتی باید این کار انجام شود و گفت که اگر مجوز ندهید، من این کار را انجام می‌دهم. یعنی کارهای زیر بنایی درکشور شروع شده است که ده‌ها سال ما منتظر بودیم و متأسفانه نمی‌شد. زمان دولت روحانی من خیلی این دو سه کار را دنبال کردم که راه بیفتد. همین دولت الکترونیک و بهبود کسب و کار.

اما یک سری کارها هم به نظر می‌سد رها شده است؛ یعنی اینکه افرادی باشند که مجرب و توانمند و آینده نگر باشند و از همه نیروها و پتانسیل‌های کشور استفاده بشود، من در این نقطه مقداری ضعف می‌بینم.

اینکه دولت بین مردم باشد، رئیس جمهور و ورزا، اینها خیلی خوب است؛ مخصوصاً بعد از دولت آقای روحانی که خب دولت آقای روحانی خیلی در این مسئله دقت نداشت؛ و بین مردم و با مردم و این حرف‌ها نداشتند، آقای رئیسی و اعضای دولتش این کار را کردند. اما من به خود آقای رئیسی هم گفتم که این رفت و آمدها بین مردم، ویترین است. شما دارید کالا در این ویترین می‌چینید. این ویترین اگر می‌خواهید همیشه جذاب باشد، باید پشتش یک دریا کارآفرینی و تولید و اشتغال باشد. هنر باید حل مشکلات مردم باشد والا اگر در این سفرها که رفتید، چندتا وعده داده‌ای و وعده‌ها را هم نتوانستید عمل کنید، دوباره از همه خاصیتش می‎افتد. در این جهت فکر می‌کنیم که دولت می‌تواند از نیروهای کارآمد و توانمند بیشتر و بهتر استفاده کند.

حضور: ممنون. مجمل و مفید بود. من چند تا از عبارت‌ها و تیترهایی را خدمت‌تان می‌گویم و می‌خواهم از نگاه امام (ره) خیلی کوتاه در حد کلمه یه عبارتی، در موردشان بگویید؛ محرومین و مستضعفان یا همان پا برهنگان؟

باهنر: ارباب ملت

حضور: قدرت؟

باهنر: وسیله تقرب به خدا

حضور: حکومت اسلامی؟

باهنر: آرزوی همه شیعیان و پیامبران که به نتیجه برسد و این به نتیجه رسیده است.

حضور: مصلحت؟

باهنر: مصلحت اندیشی در عین حکم دین هست. بعضی‌ها مصلحت را در مقابله با معارف اسلامی می‌دانند اما امام (ره) مصلحت را جزئی از اسلام می‌دانست و به همین دلیل مجمع تشخیص مصلحت نظام و عناوین ثانویه و عناوین اولیه مطرح کردند.

حضور: اخلاص؟

باهنر: در خصوص امام عرض کردم که «کونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ‌ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ»؛ در اوج، بنده خدا بود و در خیلی از کارهایش نشان می‌داد که مخلص است.

حضور: منتقد و مخالف؟

باهنر: منتقد و مخالف اگر مرزها را رعایت می‌کرد، تحمل می‌کردند. در غیر این صورت امام یک سیلی به او می‌زد که هفت نسلش هم نمی‌توانستند بلندش کنند.

حضور: باند بازی و فامیل بازی؟

باهنر: امام حتماً با این رفتارها مخالف بودند.

حضور: خدمت؟

باهنر: بزرگترین عبادتی که انسان می‌تواند انجام دهد.

حضور: مردمسالاری؟

باهنر: امام یک جمله گفته است و آن اینکه «میزان رأی ملت است».

دیدگاه تان را بنویسید